بای بای پوشک
سلام نفسم بلاخره تصمیم گرفتم پروژه سخت پوشک گرفتن رو آغاز کنم از دهم خرداد شروع شد روزهای اول که خیلی عصبی میشدم اصلا گوش نمیدادی چند تا از زیر اندازهای پلاستیکی دوخته بودم تو خونه پهن بود جاهایی که بیشتر مینشستی و موقع خواب باز خدا رو شکر خونه تمیز موند یکسره میگفتم جیش نداری جیش نداری تیکه کلامم شده بود دقیقا روز دوم نهار دعوت بودیم تالار به صرف حلیم که خاله جون زهره زنگ زد و گفتم نمیاییم نمیشه عسل و اگه پوشک کنم دیگه کارم سخت میشه گفت لباس بردار تند تند میریمش دستشویی خلاصه من خام شدم و رفتیم نزدیک سرویس ها نشستیم چند دفعه بردمت دستشویی همش میگفتی جیش ن دا رمممم با بچه ها بازی میکردی و بدو بدو دنبالت راه افتادم دوباره ببرمت که درست دم...
نویسنده :
zakieh
14:47